برای مهاجرانی که هزاران کیلومتر را از کشور اصلی خود تا سواحل شمال فرانسه پشت سر گذاشتهاند، ظاهراً فاصله کوچکی که بنادر کاله را به سواحل دوور در انگلستان وصل میکند، نمیتواند مانع رسیده آنها به کشور رویایی شان گردد. تنها بعد از یک سفر چندین ساعته در کشتیهای رابری کوچک که معمولاً در دریا از کار میافتند، و بعد از تقلا برای زنده ماندن و غرق نشدن در امواج بلند و بیرحم آب، آنها در مییابند که با چه خطری دست و گریبان بودهاند.
مصطفی، افغان، زبیر ارسلان، ایرانی و جهاد محمد وصفی، عراقی، سه مهاجری هستند که در خزان سال ۲۰۲۱ شبانه یا نزدیکیهای صبح، با قایقهای کوچک از سواحل شمال فرانسه حرکت کردهاند تا خود را به انگلستان برسانند.
قایقهای مورد استفاده مهاجران برای عبور از کانال مانش ساده هستند و هیچگونه نورم وستاندارد دریایی برای عبور از کانال مانش را رعایت نمیکنند: یک قایق رابری که گاهی کف اش را با تختههای چوب فرش میکنند.
مصطفی، مهاجر افغان، ۲۱ ساله:
«ما قبل از حرکت چندین ساعت در یک جنگل منتظر ماندیم تا قاچاقبر دنبال ما بیاید. حوالی ساعت پنج یا شش صبح یک روز نومبر بود که حرکت کردیم و در کشتی حدود ۳۵ نفر بودیم. به محض حرکت کشتی، من دچار ترس شدم. یک مهاجر، رانندگی کشتی را به عهده داشت و معلوم بود که در این مورد مهارت زیادی ندارد.
نمیدانم چقدر فاصله را طی کرده بودیم که ناگهان آب داخل کشتی شد. همه میگفتند که کشتی سوراخ شده. من احساس میکردم که هر قدر هوای کشتی کم می شد به همان اندازه آب بیشتری به داخل میآمد.

همگی دست و پاچه شده بودیم. ما تلاش میکردیم با بوتهای خود آب را از کشتی بیرون بریزیم اما بی فایده بود. خیلی ترسیده بودم زیرا حتی اگر آب بازی هم بلد باشی، در آن هوای سرد و امواج بلند، خود را به جایی رساندن کار سختی است. تنها دلخوشی ما این بود که واسکت نجات داشتیم.
نمیدانم چقدر وقت گذشت که موتور کشتی هم از کار افتاد و کشتی در بین دریا متوقف شد. همگی سراسیمه شده بودند و نمیدانستند چه کار کنند تا این که یک تن از مهاجران به شماره عاجل زنگ زد تا آمدند و مارا نجات دادند....»
جهاد محمد وصفی: کرد عراقی، ۲۷ ساله:
«ما صبح یک روز ماه سپتمبر از دنکرک حرکت کردیم. قبل از حرکت، من مدت ۷ ساعت در ساحل منتظر بودم و باران میبارید. نزدیکهای ساعت ۷ صبح قاچاقبر به ما گفت که وقت حرکت است.
در کشتی ۵۹ نفر بودیم، ۳ یا ۴ طفل و دو زن نیز همراه ما بودند. یک دوست قاچاقبر رانندگی کشتی را به عهده داشت.
هنوز ده یا پانزده دقیقه از حرکت ما نگذشته بود که آب داخل کشتی شد زیرا تعداد ما بیشتر از ظرفیت اصلی کشتی بود. مردم شروع به داد و فریاد کردند و ما تقاضا کردیم که به ساحل برگردیم. اما کشتی ران قبول نکرد.

چندین مهاجر از جمله کودکان و زنان خود را به آب انداختند. ما هنوز از بندر دنکرک دور نشده بودیم و آنها با شنا خود را به بندر رساندند. من آب بازی بلد نیستم و در کشتی باقی ماندم. تعداد ما به ۲۰ نفر رسیده بود.
ما موفق شدیم آب کشتی را خالی کنیم و به سفر خود ادامه بدهیم. من پیوسته تلاش میگردم به محافظان ساحلی فرانسه و انگلستان زنگ بزنم. فرانسویها گفتند که نمیتوانند به ما کمک کنند. بعد از مدتی، راننده کشتی به من گفت دیگر به کسی زنگ نزنم. او گفت: «بدون کمک دیگران به مقصد خواهیم رسید.»
در طول سفر با موجهای بزرگی از آب روبرو شدیم. همگی از غرق شدن میترسیدیم.
ساعت ۱۱ قبل از ظهر بود که تپههای سفید رنگ دوور را دیدیم. یک هلیکوپتر در آسمان به سوی ما میآمد. بعد از آن یک کشتی نجات محافظان ساحلی انگلستان به کمک ما آمد.»
زبیر ارسلان، از آذربایجان ایران، ۲۴ ساله:
«در ۷ اکتوبر ساعت ۵ صبح من در ساحل دنکرک پنهان شده بودم و منتظر حرکت کشتی بودم. کمی خوردنی و نوشیدنی و چند لباس در یک بکس پشتی با خود گرفته بودم. به ما گفته بودند نباید چیزهای سنگین با خود داشته باشیم.
ما حدود ۲۵ نفر و همه جوان بودیم. قاچاقبران ما را به داخل کشتی تیله کردند و من به محض دیدن امواج آب دچار ترس شدم.
در جریان مسافرت، موتور کشتی دوبار از کار افتاد. بار دوم، حدود ده دقیقه در دریا متوقف ماندیم.

همه ترسیده بودیم. از دور یک کشتی بزرگ تفریحی را دیدیم اما مسافران کشتی ما را نمیدیدند. باز هم موفق شدیم کشتی را ترمیم کنیم و دوباره به مسافرت ادامه بدهیم.
در کشتی، یک جوان کرد بود که گریه میکرد. معمولا مهاجران حق ندارند در داخل کشتی تکان بخورند اما من به او نزدیک شدم تا آرامش کنم. او آب بازی بلد نبود و از مرگ میترسید. میخواست نام پدرش را به من بدهد تا مبادا اتفاق بدی برایش بیفتد.
در دریا، به خانواده و نزدیکانت فکر میکنی و با خود میگویی: «شاید دیگر هرگز آنها را نبینم. شاید این روز آخر زندگیم باشد. من بیشتر از هرکس، به مادرم فکر میکردم. آخرین باری که او را از نزدیک دیده بودم در ۱۹ اگست ۲۰۲۱ بود. در غیر آن همیشه در ویدیو با او صحبت میکنم.»